رنسانس چنين فهميدند كه مركز فكر و هوش در سر است. تا قرن بيستم مغز به صورت يك راز باقي بود تا اينكه براي فهم دقيق مغز ما قدمهايي برداشته شده و بيشتر مردم چنين فرض كردند كه اين پيشرفتها در نيمه قرن بيستم انجام شده است.
در طول سالهاي 1930 و 1940 ما هنوز فكر مي كرديم مغز يك ماشين است كه مانند يك كامپيوتر، سريع عمل كرده و پيغام او را دريافت مي دارد و آنرا در جعبه مناسب قرار ميدهد . همين و بس!اين تفكر در باره مغز، در كتابهاي سال اول تحليلي و روانشناسي عموميت داشته و تا همين اواخر چنين بود، تا اينكه پيشرفتهايي حاصل شد. اين پيشرفتها بقدري مهم بودند كه اساس تحصيل و روانشناسي را تغيير داد و بدين حقيقت كه مغز معمولي قوي تر ازآنست كه تصور مي شود، تاكيد نمود.
مغز چپ و راست شما
براي مدتي چنين معلوم شده بود كه مغز به دو قسمت چپ و راست تقسيم شده و همچنين اگر به سمت چپ مغز آسيبي وارد شود طرف راست بدن فلج مي شود و آسيب طرف راست مغز قسمت چپ بدن را فلج مي سازد. به گفته ديگر هر قسمت از مغز طرف مخالف را كنترل مي كند. با توجه به اين مسئله كه دو نيمه مغز مشابه هستند تقسيم شده، پرفسور ارنستان تصميم به يافتن عمليات مختلف شخص علاوه بر عمليات فيزيكي گرفت. با گذاشتن كلاه هايي بر سر دانشجويان براي اندازه گيري امواج مغز از آنها خواست كه انواع كارهاي مغزي را انجام دهند. مانند جمع اعداد و نوشتن رسم و تركيب مكعبهاي رنگي و تجزيه و تحليل منطقي و افكار رويايي. در تمام مدتي كه اين اعمال انجام مي شد ارنستاين امواج مغز حاصل از دو نيمه مغز هر شخص را اندازه گرفت.يافته هاي او تعجب آور و مهم بود.
بطور كلي مغز چپ اعمال فكري زير را انجام مي دهد:
1-رياضيات
2- زبان
3- منطق
4-تجزيه و تحليل
5-نوشتن
6-فعاليتهاي مشابه
و قسمت راست مغز اعمال زير را:
1-تصورات
2- رنگ
3- موسيقي
4- آهنگ
5- رويا
6- اعمال مشابه ديگر
ارنستان همچنين دريافت كه كساني كه ازيك قسمت مغز استفاده مي كنند قادر به استفاده از قسمت ديگر مغز نيستند. ارنستاين چنين دريافت كه وقتي قسمتي از مغز تحريك شود ويا قسمت قوي تر كار كند نتيجه ازدياد در اثر و قدرت كلي است اين افزايش ها بيشتر از مقداري بودند كه ارنستان انتظار داشت. بوسيله كاركردن قسمت ضعيف تر ويا قسمت قوي تر افزايش طرف 1 بعلاوه طرف 2 عملكردي دو برابر را در اجرا مي دهد. نتيجه در اصل نشان داد كه مغز گاهي با روش رياضيات استاندارد بطور مختلف عمل مي كند و وقتي يك قسمت به قسمت ديگر اضافه مي شود نتيجه 5تا10 بار مؤثر تر مي شود. يافته هاي ارنستاين براي كسانيكه در غرب تحصيل كرده اند اهميت خاصي دارد. ما دانشجويي را كه از نظر هنر با استعداد است و کمی رویایی است احمق و کودن می دانیم و این اشتباه است و هر كسي با اين خواص به اندازه دانشجوي ديگر با هوش است.
هنر مند و دانشمند
این کار بوسیله کسانی که هنر مند و دانشمند بزرگی می باشند حمایت می شود . برای مثال انیشتن دانشمند بزرگ زمان
خویش بود نه یک ریاضیدان که سرش پر از فرمول باشد. تاریخ نشان می دهد که در ریاضیات مر دود شده و به خاطر رویایی
بودن ازمدرسه اخراج گردیده است. به عقیده انیشتن تئوری نسبیت جلو میز او نبود بلکه یک روز در تابستان روی تپه ای خفته بود همان طور که چشمانش نیمه باز نگاه می کرد خورشید در میان مژدگان او علامت می داد و به هزاران اشعه تقسیم می شد . انیشتن از اینکه می توان روی این اشعه نور سوار شده و در تصورات خویش سفری به دور دنیا کرد تعجب می نمود . که تصوراتش او را به جایی برد که تمرینات اولیه فیزیکی به او می گفت که نباید برود. با وجود این او به طرف تخته سیاهش رفت و با استفاده از ریاضیات برای توضیح چیزی که مغز به او گفته بود حساب کرد. با نگاه به عقب می توانیم ببینیم که او با هر دو قسمت مغزتا درجه ای استثنایی استفاده می کرد. از قسمت راست مغزش سفر جالب و زیبای خیالی و از قسمت چپ مغزش فیزیک و ریاضی، برای ساختن چهارچوبی برای تصوراتش ، و ترکیب این دو او را با یکی از مهمترین تئوریهای زمان آشنا کرد. به همین صورت مطالعات بر روی هنرمندان بزرگ اینطور نشان داده است که آنها مانند رنگ روی لباس نبودند. بررسی کتابهای افرادی چون "کلی" "سزان" و "پیکاسو" نشان داده است که آنها کاملا در بیان کاری که در حال انجام آن بودند ، به صورت فشرده جزئیات چیزی را که می کشیدند شکل وخط آن را می نوشتند. همچنین بررسی ها نشان داده است که افکار بزرگ که اشتباها هنری یا علمی خوانده می شدند که در حقیقت آنها یکی بودند. شاید بهترین مثال لئوناردو داوینچی است که یکی از بزرگترین مغزها در زمان خویش بود. شهرت لئوناردو به عنوان بزرگترین مرد بر اساس این است که او همانطور که با استفاده از تصورات و رنگ و آهنگ و شکل عالی بود در ریاضیات ، زبان، منطق و قوه تجزیه و تحلیل نیز چنین بود. نتیجه هوشمندانه تر از بررسی های ارنستاین اینست که هر یک از ما بطور پتانسیلی هم هنر مندیم و هم دانشمندیم. اگر ما در حال حاضر یک کمی پریده هستیم این بخاطر آن نیست که بطور ارثی قادر نیستیم بلکه یک طرف از مغز ما فرصت کافی برای تکامل مانند طرف دیگر نیافته است.
ساختمان مغز شما
دومین قسمت جدید مهم مربوط به مغز ما توسط پروفسور آنوکین شاگرد و نوه پاولو در روانشناسی کشف شد. قرنها مغز بعنوان توده ای یک و نیم پوندی از جسم دودی رنگ تصور می شد . با پیشرفت میکروسکوب کشف شد که لایه خارجی فشرده تر از آنچه قبلا تصور می شد بوده و شامل اعصاب فشرده و راه های خونی است. به همان نسبت که میکروسکوپ پیشرفت کرد معلومات در باره ی ساختمان مغز بیشتر می شد. سپس معلوم شد که مغز شامل میلیو نها سلول کوچک به نام نرون است. در یک داستان علمی شبیه به داستان فضایی که در آن بیشتر چیزها کشف شده و دستگاه ها قوی تر نشده اند دانشمندان کشف کردند که هر سلول مغز شبیه یک اختاپوس کوچک است که دارای مرکز و پاهایی در اطراف تنه می باشد. در ادامه سفر، دانشمندان دریافتند که هر یک از پاها دارای هزاران برامدگی کوچک است(مانند یک اسفنج روی پاهای اختاپوس و از تمام جهات پا بیرون زده است. در این مرحله آنها حساب کردند که مغز معمولی شامل تعدادی از نرونهای تنها است(حدود 10000میلیون) برای مدتی تصور می رفت که شمار سلولهای مغز هوش شخص را تعیین می کند ولی این تصور مسکوت ماند زیرا بسیاری از مردم با مغزهای ظاهرا بزرگ باهوش نبودند و بعضی ها با مغز های کوچک هوش بسیاری داشتند.
ارتباطات و راه ها در مغز شما
پروفسور آنوکین از جمله اولین کسانی بود که اعتقاد داشت که این شمار سلولهای مغزی نیست که هوش راتعیین می کند
بلکه بر آمدگی های روی پاهای سلولهاست. او دریافت که هر برآمدگی با حداقل یک برآمدگی دیگر در ارتباط است و بوسیله
ضربان الکترو شیمیایی این دو میتوانند طرحهایی با گروه های دیگر داشته باشند. همانطوری که او جلو می رفت فهمید که هر
مغز دارای طرحهایی است که از هزاران برآمدگی روی بازو های میلیونها سلول مغز تشکیل یافته است. پروفسور آنوکین درآخرین سال زندگیش شمار راه ها و ارتباطات مغز معمولی را حساب کرد. او بعنوان یک دانشمند تاکید کرد که هیچ انسان زنده ای از تمام قدرت مغزش استفاده نکرده و عددی که او حساب کرد اینست:
10 میلیون کیلومتر از نقاط تایپ شده
پتانسیل نا محدود
یافته های آنوکین و ارنستاین راجع به قدرتهای تحصیلی و هنری ما، تاکید می کند که هر شخص بهتر از آنست که بوی امتیاز
داده اند و بیشتر مشکلات ما از ضعف اساسی ما نیست زیرا ما اطلاعات کمی راجع به خویشتن و روش کاری خویش داریم.
پتانسیل با سن و سال
آخرین اخبار جالب راجع به مغز از تحقیقات پروفسور مارک روسنزویگ و همکاران، ناشی می شود. برای مدتی طولانی چنین فرض می شد که مغز با گذشت سن فرسوده می شود و به یک "ماگزیمم" در سنین 18_24 می رسد و از آن به بعد خراب می شود. این فرسودگی شامل بیشتر قدرت های فکری مانند یادآوری، نگه داری در ذهن و قدرت جسمانی، خلاقیت هوش و فرهنگ لغات است. پروفسور رسنزویگ نشان داد که اگر مغز تحریک شود بدون در نظر گرفتن سن، بر آمدگی های بیشتری روی پاهای سلول می رو یاند و این برآمدگی ها شمار کلی ارتباطات داخل مغز را افزاش می دهد. این پدیده های علمی تازه به متفکرین این علم نشان داد که قدرت تفکر به سن بستگی ندارد. در میان آنها می توان به گوگیناشاره کرد. او ازسن 35 سالگی نقاشی را شروع کرد و میکل آنژ به کار های هنری و مجسمه سازی و نویسندگی تا 80 سالگی ادامه داد. هایدن بعضی از بر جسته ترین آهنگهای موسیقی خود را در آخرین سالهای زندگی نوشت و پیکاسو در نود سالگی بهترین کارهایش را ارائه داد. مدارکی در جوامع دیگر، نشان می دهد که افراد مسن جامعه همواره بعنوان "انسان عاقل" در نظر گرفته می شدند، توصیفی که شامل استفاده از معلومات آنها بود. و بحث قدیمی، که سلولهای مغز را در طول زندگانی از دست می دهیم و این باعث فرسودگی فکری می شود. غیر از این حقیقت که ما ارتباطات جدید مغزی را سریعتر از، از دست دادن آن بدست می آوریم ، همچنین معلوم است که اگر ما 10000 سلول مغزی در روز از زمان تولد از دست بدهیم تا 80 سالگی کمتر از 3% سلولها را از دست داده ایم.
مغز شما و چند مقایسه
مغزمعمولا با سیستمهای الکتریکی و ماشینی مقایسه می شود. حساب شده است که تمام شبکه های تلفنی جهان فقط به اندازه یک نخود از مغز را اشغال می کند. همچنبن توسط پروفسور دی ساموئل کشف شده است که در هر لحظه صد هزار تا یک میلیون عملیات شیمیایی در مغز شما انجام می پذیرد. به تازگی فهمیده ایم که مغز انسان یک سوپر کامپیوتر بیولوژیک است و در راه کشف قدرتهای عجیب آن قرار گرفته ایم . اولین قدم باید کشف روش عملکرد آن و فنون و تمریناتی که آن را قادر به تمرین طبیعی تر و موثرتر می کند باشد ، این عملکرد می تواند با نگاه کردن به حافظه و حواس اساسی دیگر شروع شود و استفاده از معلومات برای کمک کردن به عملکرد آن بطور ساده تر.
متخصصان علوم اعصاب انگلیسی میگویند تحریک مغز با جریانهای بسیار ضعیف الکتریکی میتواند توانایی ریاضی یک فرد را تا شش ماه افزایش دهد.
به گزارش رویترز پژوهشگران در دانشگاه آکسفورد انگلیس بر روی 15 فرد داوطلب به آزمایش پرداختند و برای اولین بار نشان دادند که تحریک الکتریکی مغز کارکرد آنها را در رشتهای از ارزیابیهای ریاضی بهبود میبخشد و این بهبود تا شش ماه بعد ادامه مییابد.
کوهن کادوش، سرپرست این تحقیق، در آکسفورد در مورد آن گفت: "ما توصیه نمیکنیم که مردم خودشان را با شوک الکتریک تحریک کنند، اما از توان بالقوه این یافتهها بسیار هیجانزده هستیم و اکنون به در حال بررسی تغییرات زمینهای در مغز هستیم."
او افزود: "بعید است تحریک الکتریکی شما را با اینشتین بعدی تبدیل کند، اما بسیار خوشحال خواهیم شد اگر این شیوه به برخی افراد بتواند کمک کند تا با ریاضیات بهتر کنار بیایند."
دانشمندان ماه گذشته گفتند که دریافتهاند استفاده از الکترودها برای تحریک نواحی عمیق مغز ممکن است بتواند به بیماران مبتلا به اختلال وسواسی اجباری شدید که به درمانهای دیگر پاسخ نمیدهند، کمک کند.
در این بررسی، به 15 دانشجوی داوطلب در سنین 20 و 21 نمادهای بیانگر ارزشهای عددی متفاوت آموزش داده شد، و بعد آنها مورد زمانسنجی قرار گرفتند تا معلوم شود با چه سرعت و دقتی میتوانند رشتهای از معماهای ریاضی را بر اساس این نمادها حل کنند.
این آموزش در طول شش روز انجام شد و هر روز داوطلبان را یا دارونما دریافت کردند یا یک تحریک الکتریکی یک میلیآمپری از راست به چپ، یا برعکس، در طول قطعه جانبی مغز - بخشی از مغز که در پردازش ریاضیات مهم است، دریافت کردند. به گفته کادوش این تحریک هر روز برای 20 دقیقه تجویز شد.
او افزود: "فرد تنها به طور جزئی این تحریک را احساس میکند، تنها برای 15 تا 30 ثانیه. و اصلا هم دردناک نیست. تنها مانند یک احساس مورمور در جمجمه است."
به گفته او هیچکدام از داوطلبان عارضه جانبی ناشی از این تحریک را گزارش نکرد.
نتایج این بررسی که در ژورنال Current Biology منتشر شده است، نشان داد که داوطلبانی که تحریک الکتریکی از سمت راست به چپ قطعههای جانبی مغز را دریافت کردهاند، بهترین کارکرد را در آزمونهای ریاضی داشتهاند.
این گروه شش ماه پس از این دوره آموزشی مجددا مورد امتحان قرار گرفتند، و همچنان میزان کارکرد بالایشان را حفظ کرده بودند.
کریستوفر چامبرز از دانشکده روانشناسی دانشگاه کاردیف ، که در این بررسی شرکت نداشت، گفت این یافتهها "جالبتوجه" است و ممکن است کاربردهای گستردهای پیدا کند.
او افزود:"نتایج این بررسی پیامدهای جالبتوجهی برای استفاده از تکنیکهای تحریک مغزی در سایر حوزهها خواهد داشت."
"توانایی تغییر فعالیت در بخشهای مغزی، و "بالا" بردن یا "پایین" بردن اندک آن به طور دلخواه، راه را برای درمان گسترهای از بیماری روانی و عصبی مانند اجبار به قماربازی یا نقصان بینایی ناشی از سکته مغزی میگشاید."
منبع:
با سلام جهت استفاده از مطالب صلوات بر محمد و آل محمد بفرستيد و لطفاً لينك ما را در وبلاگ يا وبسايت خود قرار دهيد و به دوستان خود معرفي نماييد باتشكر - مديريت وبلاگ
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.